آموزش
لغتنامه دهخدا
آموزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از آموختن . عمل آموختن . تعلیم : هر کس که آموزش روزگار او را نرم و دانا نکند هیچ دانا را در آموزش او رنج نباید بردن که رنج او ضایع بود. (منسوب به انوشیروان ، از قابوسنامه ).
بباید خرد شاه را ناگزیر
هم آموزش مرد برنا وپیر.
پدر باید اکنون که بیند ز من
هنرهای آموزش پیلتن .
جود و احسان تو بی آمیزش آموزش است
هیچ دانا بچه ٔ بط را نیاموزد شنا.
بباید خرد شاه را ناگزیر
هم آموزش مرد برنا وپیر.
پدر باید اکنون که بیند ز من
هنرهای آموزش پیلتن .
جود و احسان تو بی آمیزش آموزش است
هیچ دانا بچه ٔ بط را نیاموزد شنا.