26 فرهنگ

ترجمه مقاله

کندمند

/kandmand/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. ویران؛ خراب.
۲. پریشان.
۳. ویژگی عمارتی که فروریخته و ویران شده باشد: ◻︎ وگرنه شود بوم ما کندمند / از اسفندیار آن بدِ بدپسند (فردوسی: ۵/۳۹۷)، ◻︎ مادرِ بسیارفرزندی ولیک / خوار داریشان همیشه کندمند (ناصرخسرو: ۴۳۴).