26 فرهنگ

کلنجار

/kalanjār/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. بحث؛ درگیری: دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود.
۲. پرداختن؛ ور رفتن.
⟨ کلنجار رفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
۱. بگومگو کردن؛ بحث و درگیری داشتن: هر شب با هم کلنجار می‌رفتیم.
۲. پرداختن؛ ور رفتن: اینقدر با آن ماشین کلنجار نرو.