26 فرهنگ

کرده کار

/kardekār/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

کارکرده؛ کارآزموده؛ مجرب؛ کاردان: ◻︎ جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کرده‌کار و تو ز او کرده‌کارتر (دقیقی: ۹۹).