کاو
/kāv/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. =کاویدن
۲. کاونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کنجکاو، روانکاو.
۳. (صفت) (فیزیک) =مقعر
〈 کاوکاو: [قدیمی] کاوش؛ جستجو؛ تفحص؛ تجسس: ◻︎ تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاوکاو (رودکی: ۵۳۸).
۲. کاونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کنجکاو، روانکاو.
۳. (صفت) (فیزیک) =مقعر
〈 کاوکاو: [قدیمی] کاوش؛ جستجو؛ تفحص؛ تجسس: ◻︎ تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاوکاو (رودکی: ۵۳۸).