26 فرهنگ

ژکان

/žakān/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

کسی که از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زده و قرقر می‌کند؛ ژکنده؛ درحال ژکیدن: ◻︎ هشیوار و از تخمهٴ  گیوگان / که بر درد و سختی نگردد ژکان (فردوسی: ۲/۱۶۲).