پیسی
/pisi/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
بیچارگی و بینوایی.
〈 پیسی به سر کسی آوردن: [مجاز] او را رنج و عذاب دادن و رسوا و بیآبرو ساختن.
〈 به پیسی افتادن: [مجاز] بیچاره، بینوا، و بیآبرو شدن.
〈 پیسی به سر کسی آوردن: [مجاز] او را رنج و عذاب دادن و رسوا و بیآبرو ساختن.
〈 به پیسی افتادن: [مجاز] بیچاره، بینوا، و بیآبرو شدن.