26 فرهنگ

پی سپار

/peysepār/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. رهسپار؛ رونده؛ راهرو؛ پی‌سپارنده: ◻︎ باد بهار بین که چو فراش چست‌ خاست / بر دشت و کوه شد به گه صبح پی‌سپار (ابن‌یمین: ۸۳).
۲. (صفت مفعولی) = پاسپار
⟨ پی‌سپار کردن: (مصدر متعدی) لگدمال کردن؛ پایمال کردن.