26 فرهنگ

پی خسته

/peyxaste/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. پای‌خست؛ پایمال‌شده؛ لگدکوب‌شده.
۲. خسته؛ درمانده.
۳. ناتوان؛ عاجز: ◻︎ دل‌خسته و محرومم و پی‌خسته و گمراه / گریان به سپیده‌دم و نالان به سحرگاه (خسروانی: شاعران بی‌دیوان: ۱۲۰).