پی خسته
/peyxaste/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. پایخست؛ پایمالشده؛ لگدکوبشده.
۲. خسته؛ درمانده.
۳. ناتوان؛ عاجز: ◻︎ دلخسته و محرومم و پیخسته و گمراه / گریان به سپیدهدم و نالان به سحرگاه (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰).
۲. خسته؛ درمانده.
۳. ناتوان؛ عاجز: ◻︎ دلخسته و محرومم و پیخسته و گمراه / گریان به سپیدهدم و نالان به سحرگاه (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰).