26 فرهنگ

پوست کنده

/pustkande/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. جانور یا میوه که پوست آن را کنده باشند.
۲. [مجاز] سخن صریح؛ آشکار؛ بی‌پرده: ◻︎ چرا چون گل زنی در پوست خنده / سخن باید چو شکّر پوست‌کنده (نظامی۲: ۱۴۰).