26 فرهنگ

ترجمه مقاله

پرخش

/paraxš/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. کفل؛ سرین.
۲. کفل و ساغری اسب و استر: ◻︎ بور شد چرمهٴ تو از بس خون / که زدش بر پرخش و بر پهلو (مسعودسعد: لغت‌نامه: پرخش).