پدرود
/pedrud/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. وداع؛ خداحافظی: ◻︎ به پدرود کردن رخ هر کسی / ببوسید با آب مژگان بسی (فردوسی: لغتنامه: پدرود).
۲. (صفت) خوش؛ خوشحال.
۳. (صفت) تندرست: ◻︎ تو پدرود باش ای جهانپهلوان / که بادی همه ساله پشت گوان (فردوسی۲: ۲/۷۲۵).
۲. (صفت) خوش؛ خوشحال.
۳. (صفت) تندرست: ◻︎ تو پدرود باش ای جهانپهلوان / که بادی همه ساله پشت گوان (فردوسی۲: ۲/۷۲۵).