پایمرد/pāymard/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. یاریدهنده؛ کمککننده؛ مددکار؛ دستیار؛ دستگیر: ◻︎ در کار عشق دیده مرا پایمرد بود / هر دردسر که دیدم از این پایمرد خاست (خاقانی: ۷۴۷).۲. شفیع؛ میانجی.