26 فرهنگ

پامس

/pāmas/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. پابند؛ گرفتار.
۲. بیچاره؛ درمانده: ◻︎ خدایگانا پامس به شهر بیگانه / فزون از این نتوانم نشست دستوری (دقیقی: لغت فرس: پامس).