نونده
/navande/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. لرزنده؛ جنبنده.
۲. [مجاز] تیزفهم: ◻︎ هیچ مبین سوی او به چشم حقارت / زآنکه یکی جلد گربز است و نونده (یوسف عروضی: شاعران بیدیوان: ۳۵۰ حاشیه).
۲. [مجاز] تیزفهم: ◻︎ هیچ مبین سوی او به چشم حقارت / زآنکه یکی جلد گربز است و نونده (یوسف عروضی: شاعران بیدیوان: ۳۵۰ حاشیه).