نرگس
/narges/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. (زیستشناسی) گلی سفید، کوچک، و خوشبو با کاسهای در وسط، برگهای سبز و دراز که پیاز آن کاشته میشود؛ نرجس.
۲. [قدیمی، مجاز] چشم معشوق: ◻︎ شب از نرگسش قطره چندی چکید / سحر دیده بر کرد و عالم بدید (سعدی۱: ۹۴).
〈 نرگس شهلا: (زیستشناسی) گل نرگس بزرگ و به رنگ سفید با کاسهای زرد در میان آن.
۲. [قدیمی، مجاز] چشم معشوق: ◻︎ شب از نرگسش قطره چندی چکید / سحر دیده بر کرد و عالم بدید (سعدی۱: ۹۴).
〈 نرگس شهلا: (زیستشناسی) گل نرگس بزرگ و به رنگ سفید با کاسهای زرد در میان آن.