26 فرهنگ

می زده

/meyzade/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

کسی که شراب بسیار خورده و دیگر نتواند بخورد؛ شراب‌زده: ◻︎ می‌زدگانیم ما در دل ما غم بُوَد / چارۀ ما بامداد رطل دمادم بُوَد (منوچهری: ۱۷۹).