26 فرهنگ

مستان

/mastān/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. درحالت مستی.
۲. (صفت) [مجاز] ازخودبی‌خودشده؛ مست: ◻︎ سوی رز باید رفتن به‌صبوح / خویشتن کردن مستان و خراب (منوچهری: ۷).