26 فرهنگ

مثل

/masal/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. کلامی کوتاه و کلیشه‌ای برای بیان معنایی عمیق که میان مردم مشهور است؛ داستان؛ ضرب‌المثل.
۲. نمونه؛ مثال.
۳. صفت؛ حالت.
۴. [قدیمی] قصه؛ داستان.
⟨ مثل سائر: [قدیمی] مثلی که میان مردم رایج باشد و همه‌کس بگوید؛ ضرب‌المثل.
⟨ مثل زدن: (مصدر لازم)
۱. ذکر کردن به‌موقع مَثَل.
۲. ذکر کردن مثال.
۳. [قدیمی] تشبیه کردن.