26 فرهنگ

لکه دار

/lakkedār/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

دارای لکه؛ داغدار.
⟨ لکه‌دار شدن: (مصدر لازم)
۱. دارای لکه و داغ شدن.
۲. [عامیانه، مجاز] متهم شدن؛ بدنام شدن.
⟨ لکه‌دار کردن: (مصدر متعدی)
۱. ایجاد کردن لکه.
۲. [مجاز] کسی را متهم و بدنام کردن.