26 فرهنگ

لاندن

/lāndan/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. افشاندن.
۲. جنباندن؛ تکان ‌دادن: ◻︎ با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان: شاعران بی‌دیوان: ۳۱۳). * گلاندن.