26 فرهنگ

فنگ

/fang/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. (زیست‌شناسی) = زالو: ◻︎ بماندستم دل‌تنگ به ‌خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک: شاعران بی‌دیوان: ۲۸۷).
۲. [مجاز] بیچاره؛ درمانده؛ بینوا.