26 فرهنگ

ترجمه مقاله

فلاده

/falāde/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. بیهوده؛ بی‌فایده؛ عبث.
۲. (اسم) سخن بیهوده: ◻︎ یک فلاده همی‌نخواهم گفت / خود سخن بر فلاده بود مرا (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۸۳).