26 فرهنگ

فغ

/fa(o)q/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. بت؛ صنم.
۲. معشوق؛ دلبر: ◻︎ گفتم فغان کنم ز تو ای بت هزار بار / گفتا که از «فغان» بُوَد اندر جهان فغان (عنصری: لغت‌نامه: فغ).