26 فرهنگ

فرونشستن

/forunešastan/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. [مجاز] آرام شدن؛ تسکین یافتن درد و مانند آن.
۲. [مجاز] کاسته شدن از چیزی و از بین رفتن آن.
۳. [مجاز] پایین رفتن.
۴. [مجاز] فرورفتن؛ داخل شدن در چیزی.
۵. [مجاز] خاموش شدن.
۶. [قدیمی] نشستن.