26 فرهنگ

ترجمه مقاله

فاژ

/fāž/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. = فاژیدن
۲. (اسم) خمیازه؛ دهن‌دره: ◻︎ می‌کند چون ز بی‌دماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان: شاعران بی‌دیوان: ۳۱۵).