غران/qorrān/فرهنگ فارسی عمید / قربانزادهغرنده؛ درحال غریدن: ◻︎ سپر نفگند شیر غران ز جنگ / نیندیشد از تیغ بُرّان پلنگ (سعدی۱: ۱۲۲).