عمر
/'omr/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. حیات؛ زندگی؛ مدت زندگی.
۲. طول زندگی؛ مدت حیات: در عمرم چنین چیزی ندیده بودم.
۳. مدت دوام یا بقای چیزی.
۴. [مجاز] مدت یا زمان بسیار زیاد: یک عمر در همین خانه زندگی کرده است.
۵. [مجاز] شخص بسیار محبوب و عزیز.
〈 عمر ابد: زندگانی جاوید.
〈 عمر دراز: زندگانی طولانی.
〈 عمر دوباره: [مجاز] بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد.
〈 عمر کردن: (مصدر لازم)
۱. زیستن؛ زندگی کردن.
۲. [عامیانه، مجاز] دوام آوردن؛ دوام داشتن.
۲. طول زندگی؛ مدت حیات: در عمرم چنین چیزی ندیده بودم.
۳. مدت دوام یا بقای چیزی.
۴. [مجاز] مدت یا زمان بسیار زیاد: یک عمر در همین خانه زندگی کرده است.
۵. [مجاز] شخص بسیار محبوب و عزیز.
〈 عمر ابد: زندگانی جاوید.
〈 عمر دراز: زندگانی طولانی.
〈 عمر دوباره: [مجاز] بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد.
〈 عمر کردن: (مصدر لازم)
۱. زیستن؛ زندگی کردن.
۲. [عامیانه، مجاز] دوام آوردن؛ دوام داشتن.