26 فرهنگ

طم ورم

/tem[m]orem[m]/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. آب‌وخاک.
۲. [مجاز] کم‌وزیاد؛ جزئیات چیزی: ◻︎ عقل تو قسمت شده بر صد مهمّ / بر هزاران آرزو و طمّ‌ورمّ (مولوی: ۶۴۹).
۳. خشک‌وتر.