26 فرهنگ

ترجمه مقاله

ستام

/setām/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. دهنه؛ لگام؛ سر افسار.
۲. آنچه از سازوبرگ اسب که با طلا و نقره و جواهر زینت داده باشند: ◻︎ هزار اسب مرصّع‌ گوش‌ تا دم / همه زرّین‌ستام و آهنین‌سُم (نظامی۲: ۳۰۲).