زکاب
/zakāb/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. زاکآب؛ محلول زاک یا زاج.
۲. آب سیاه.
۳. مرکب سیاه: ◻︎ جز تلخ و تیره آب ندیدم در آن زمین / حقا که هیچ باز ندانستم از زکاب (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۴ حاشیه).
۲. آب سیاه.
۳. مرکب سیاه: ◻︎ جز تلخ و تیره آب ندیدم در آن زمین / حقا که هیچ باز ندانستم از زکاب (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۴ حاشیه).