زبان بسته/zabānbaste/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خاموش؛ ساکت: ◻︎ بهایم خموشند و گویا بشر / زبانبسته بهتر که گویا به شر (سعدی۱: ۱۵۵)، ◻︎ تو دانی ضمیر زبانبستگان / تو مرهم نهی بر دل خستگان (سعدی۱: ۱۹۸).۲. گنگ؛ بیزبان.