26 فرهنگ

ترجمه مقاله

رساندن

/re(a)sāndan/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. چیزی یا کسی را به جایی بردن: مرا تا محل کارم رساند.
۲. [عامیانه] آگاهی دادن؛ گفتن مطلبی به کسی.
۳. چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن؛ متصل کردن دو چیز به یکدیگر: دو سرنخ را به یکدیگر رساند.
۴. پرورش دادن؛ پروراندن.
۵. [مجاز] باعث ازدواج دو نفر شدن.
۶. خبر، سلام، یا مانند آن‌را به جایی بردن؛ ابلاغ کردن.
۷. دلالت کردن؛ نشان دادن.
۸. وارد کردن؛ دادن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آسیب رساندن.