دستکش
/dastke(a)š/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. پوشاک دست که با نخ یا پشم میبافند یا از چرم نازک یا پوست یا پارچه بهاندازۀ دست و به شکل دست درست میکنند.
۲. (صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] اصیل؛ نجیب، خصوصاً در مورد اسب: ◻︎ چو بیدار شد رستم از خواب خوش / برآشفت با بارۀ دستکش (فردوسی: ۲/۲۷).
۳. [قدیمی] کسی که به چیزی دست بکشد.
۴. [قدیمی] چیزی که به آن دست بکشند.
۵. [قدیمی] نابینا که دست خود را به دیوار بکشد و راه برود.
۶. [قدیمی] کسی که دست نابینایی را بگیرد و با خود راه ببرد.
۷. [قدیمی] چیزی که با دست بکشند مثل کمان و کباده.
۸. [قدیمی] سائل و گدا که پیش مردم دست دراز کند: ◻︎ بِه که به کاری بکنی دستخوش / تا نشوی پیش کسان دستکش (نظامی۱: ۵۱).
۹. [قدیمی] مزد دست؛ دستمزد؛ دسترنج.
۱۰. [قدیمی] نوعی نان: ◻︎ دستکش کس نیَم از بهر گنج / دستکشی میخورم از دسترنج (نظامی۱: ۵۲).
۱۱. [قدیمی] محکم؛ مضبوط؛ استوار.
۱۲. [قدیمی] ریاضتدیده؛ ازکاردرآمده.
۱۳. [قدیمی] اسب نجیب و اصیل.
۲. (صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] اصیل؛ نجیب، خصوصاً در مورد اسب: ◻︎ چو بیدار شد رستم از خواب خوش / برآشفت با بارۀ دستکش (فردوسی: ۲/۲۷).
۳. [قدیمی] کسی که به چیزی دست بکشد.
۴. [قدیمی] چیزی که به آن دست بکشند.
۵. [قدیمی] نابینا که دست خود را به دیوار بکشد و راه برود.
۶. [قدیمی] کسی که دست نابینایی را بگیرد و با خود راه ببرد.
۷. [قدیمی] چیزی که با دست بکشند مثل کمان و کباده.
۸. [قدیمی] سائل و گدا که پیش مردم دست دراز کند: ◻︎ بِه که به کاری بکنی دستخوش / تا نشوی پیش کسان دستکش (نظامی۱: ۵۱).
۹. [قدیمی] مزد دست؛ دستمزد؛ دسترنج.
۱۰. [قدیمی] نوعی نان: ◻︎ دستکش کس نیَم از بهر گنج / دستکشی میخورم از دسترنج (نظامی۱: ۵۲).
۱۱. [قدیمی] محکم؛ مضبوط؛ استوار.
۱۲. [قدیمی] ریاضتدیده؛ ازکاردرآمده.
۱۳. [قدیمی] اسب نجیب و اصیل.