26 فرهنگ

ترجمه مقاله

درمنده

/daramande/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

بیچاره؛ ناتوان؛ عاجز: ◻︎ بفرمود صاحب‌نظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱: ۸۶).