26 فرهنگ

درخشان

/de(a)raxšān/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. درخشنده؛ روشنی‌دهنده؛ روشن؛ تابان؛ رخشان.
۲. درخور توجه؛ شاخص.
۳. (بن مضارعِ درخشاندن) =درخشاندن