26 فرهنگ

ترجمه مقاله

خیر

/xir/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

هرزه؛ بیهوده؛ عبث.
⟨ خیرخیر: (قید) [قدیمی]
۱. بیهوده؛ بی‌سبب: ◻︎ نخستین از اغریرت اندازه‌ گیر / که بر دست او کشته شد خیرخیر (فردوسی: ۲/۳۳۵).
۲. تیره‌وتار: ◻︎ از آوای گردان و باران تیر / همی چشم خورشید شد خیرخیر (فردوسی: ۳/۱۴۹).
۳. حیران؛ سرگردان.