26 فرهنگ

ترجمه مقاله

خاک برسر

/xākbarsar/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. مصیبت‌دیده: ◻︎ پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک‌بوس آن در (نظامی۳: ۴۲۴).
۲. خوار؛ ذلیل. Δ در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب.
⟨ خاک‌برسر شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] بدبخت شدن؛ بیچاره شدن.