26 فرهنگ

خاموش

/xāmuš/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. ویژگی چیزی که شعله، گرمی، روشنایی، یا جریان برق آن از میان رفته باشد.
۲. ساکت؛ بی‌صدا.
۳. (قید) به طور آرام.
۴. (شبه جمله) ساکت باش.
⟨ خاموش شدن: (مصدر لازم)
۱. قطع شدن جریان برق در وسایل برقی.
۲. ساکت ‌شدن؛ دم فروبستن.
۳. فرونشستن و از میان رفتن شعلۀ آتش یا چراغ.
⟨ خاموش کردن (ساختن، گردانیدن): (مصدر متعدی)
۱. قطع کردن جریان برق در وسایل برقی.
۲. ساکت کردن؛ از سخن بازداشتن؛ از آواز یا گفتار بازداشتن: ◻︎ کسی سیرت آدمی گوش کرد / که اول سگ نفس خاموش کرد (سعدی۱: ۱۴۵).
۳. فرونشاندن آتش یا چراغ.