26 فرهنگ

حلوایی

/halvāy(')i/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. حلواپز؛ حلوافروش: ◻︎ تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲: ۶۰۸).
۲. آغشته به حلوا.
۳. علاقه‌مند به حلوا: ◻︎ معده حلوایی بُوَد حلوا کشد / معده صفرایی بُوَد سِرکا کشد (مولوی۱: ۸۱۵).