حاصل
/hāsel/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. نتیجه.
۲. محصول کشاورزی.
۳. بهدستآمده.
۴. (قید) خلاصه؛ القصه.
〈حاصل جمع: (ریاضی) عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست میآید.
〈حاصل شدن (گشتن): (مصدر لازم) بهدست آمدن.
〈حاصلضرب: (ریاضی) عدد یا نتیجهای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر بهدست میآید.
〈حاصل کردن (گرداندن): (مصدر متعدی) بهدست آوردن؛ فراهم آوردن.
〈حاصل مصدر: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم میشود، و معنی مصدر را میرساند، مانندِ بدی، نیکی، دیوانگی.
۲. محصول کشاورزی.
۳. بهدستآمده.
۴. (قید) خلاصه؛ القصه.
〈حاصل جمع: (ریاضی) عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست میآید.
〈حاصل شدن (گشتن): (مصدر لازم) بهدست آمدن.
〈حاصلضرب: (ریاضی) عدد یا نتیجهای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر بهدست میآید.
〈حاصل کردن (گرداندن): (مصدر متعدی) بهدست آوردن؛ فراهم آوردن.
〈حاصل مصدر: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم میشود، و معنی مصدر را میرساند، مانندِ بدی، نیکی، دیوانگی.