26 فرهنگ

جیستن

/jistan/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

جستن؛ برجستن: ◻︎ چون بدیدم روی خوبت درزَمان برجیستم / گرم در کار آمدم موقوفِ مطرب نیستم (مولوی: لغت‌نامه: جیستن).