26 فرهنگ

ترجمه مقاله

بیداد

/bidād/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. ستم؛ ظلم؛ تعدی.
۲. (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه همایون.
۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = بیدادگر: ◻︎ رها کن ظلم و عدل‌وداد بگزین / که باشد بی‌گمان بیداد، بی‌دین (ناصرخسرو: لغت‌نامه: بی‌داد).
⟨ بیداد کردن: (مصدر لازم) ظلم کردن؛ ستم کردن.