بندنده/bandande/فرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که چیزی را میبندد: ◻︎ گفت که دیوانه نهای، لایق این خانه نهای / رفتم و دیوانه شدم سلسلهبندنده شدم (مولوی۲: ۵۴۰).