بلغندر
/balqandar/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. بیقید؛ بیبندوبار.
۲. تنپرور.
۳. بیدین: ◻︎ به زر و مال مردمان اندر / هست بر اعتقاد بلغندر (کمالالدین اسماعیل: لغتنامه: بلغندر).
۲. تنپرور.
۳. بیدین: ◻︎ به زر و مال مردمان اندر / هست بر اعتقاد بلغندر (کمالالدین اسماعیل: لغتنامه: بلغندر).