26 فرهنگ

بخته

/baxte/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. فربه؛ چاق؛ پرورش‌یافته.
۲. (اسم) گوسفند نر سه یا چهارساله: ◻︎ چو گرگ باش که چون درفُتَد میان رمه / چه میش چه بره دندانش را چه بخته چه شاک (سوزنی: ۵۹).
۳. پوست‌کرده؛ هرچه پوست آن را کنده باشند، مانندِ ماش، نخود، کنجد، بره، و گوسفند.
⟨ بخته کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] پوست کردن، پوست کندن.