26 فرهنگ

بحل

/behel[l]/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

بخشیده؛ عفو شده؛ آمرزیده: ◻︎ کس را به قصاص من مگیرید / کز من بحل است قاتل من (سعدی۲: ۵۴۱).
⟨ بحل‌ کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] حلال کردن؛ از جرم و گناه کسی درگذشتن.