بارنامه
/bārnāme/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. کاغذ حاوی مشخصات بار، وسیلۀ حمل، گیرنده، و فرستنده که در آن وزن و نوع کالاهایی را که از شهری به شهر دیگر حمل میشود مینویسند تا گیرنده بهموجب آن از گاراژ یا پستخانه تحویل بگیرد.
۲. پروانۀ باریافتن به بارگاه پادشاه.
۳. لاف؛ گزاف؛ ادعا.
۴. مباهات؛ تفاخر: ◻︎ بتی که در سر او هست بارنامهٴ حسن / ز شور عشق شدهست این دلم مسخر او ـ نه بر مجاز است این شور عشق در دل من / نه بر محال است این بارنامه بر سر او (امیرمعزی: ۵۹۲).
۵. اسباب تجمل و بزرگی.
۲. پروانۀ باریافتن به بارگاه پادشاه.
۳. لاف؛ گزاف؛ ادعا.
۴. مباهات؛ تفاخر: ◻︎ بتی که در سر او هست بارنامهٴ حسن / ز شور عشق شدهست این دلم مسخر او ـ نه بر مجاز است این شور عشق در دل من / نه بر محال است این بارنامه بر سر او (امیرمعزی: ۵۹۲).
۵. اسباب تجمل و بزرگی.