اشمام
/'ešmām/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. بوییدن؛ بوییدن چیزی؛ بو کردن.
۲. بو بردن.
۳. بویانیدن.
۴. (ادبی) با لب اشاره کردن به حرکت حرفی بدون آنکه صوت شنیده شود.
۲. بو بردن.
۳. بویانیدن.
۴. (ادبی) با لب اشاره کردن به حرکت حرفی بدون آنکه صوت شنیده شود.