ابرو
/'abru/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. (زیستشناسی) خطی از مو که در زیر پیشانی و بالای چشم میروید.
۲. (ریاضی) آکلاد.
۳. خطی که برای اضافه کردن کلمهای در میان کلمات کشیده میشود.
〈 ابرو انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه] بالا انداختن ابرو در حال رقص یا عشوه.
〈 ابرو بالا انداختن (کشیدن): [عامیانه]
۱. [مجاز] بیمیلی نشان دادن؛ اظهار مخالفت کردن.
۲. = 〈 ابرو انداختن
〈 ابرو ترش کردن: [قدیمی، مجاز] گره بر ابرو انداختن برای نشان دادن خشم یا ناخرسندی خود؛ اخم کردن: ◻︎ او کرده ترش گوشهٴ ابرو ز سر خشم / من منتظر لب که چه دشنام برآید (امیرخسرو: ۲۵۷).
〈 ابرو خم نکردن: [مجاز] طاقت آوردن و سختی و مشقتی را با رضا و بردباری تحمل کردن؛ خم بر ابرو نیاوردن.
۲. (ریاضی) آکلاد.
۳. خطی که برای اضافه کردن کلمهای در میان کلمات کشیده میشود.
〈 ابرو انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه] بالا انداختن ابرو در حال رقص یا عشوه.
〈 ابرو بالا انداختن (کشیدن): [عامیانه]
۱. [مجاز] بیمیلی نشان دادن؛ اظهار مخالفت کردن.
۲. = 〈 ابرو انداختن
〈 ابرو ترش کردن: [قدیمی، مجاز] گره بر ابرو انداختن برای نشان دادن خشم یا ناخرسندی خود؛ اخم کردن: ◻︎ او کرده ترش گوشهٴ ابرو ز سر خشم / من منتظر لب که چه دشنام برآید (امیرخسرو: ۲۵۷).
〈 ابرو خم نکردن: [مجاز] طاقت آوردن و سختی و مشقتی را با رضا و بردباری تحمل کردن؛ خم بر ابرو نیاوردن.